خطاهای شناختی (تفکّرات غیرمنطقی) آلبرت اِلیس
ذهن پویا
وبلاگ شخصی محسن شاکری نسب


 فهرست خطاهاي شناختي


1- ذهن خواني

شما فرض را بر اين مي گذاريد كه مي دانيد آدم ها چه فكر مي كنند بي آن كه شواهد كافي در مورد افكارشان داشته باشيد.

2- پيش گويي

آينده را پيش بيني مي كنيد. پيش بيني مي كنيد كه اوضاع بدتر خواهد شد يا خطري در پيش است. مثلاً «در امتحان قبول نخواهم شد».

3- فاجعه سازي

شما بر اين باوريد كه آنچه كه اتفاق افتاده است يا اتفاق خواهد افتاد آنچنان دردناك و غيرقابل تحمل خواهد بود كه شما نمي توانيد آن را تحمّل كنيد.

 

4- برچسب زدن

يك ويژگي منفي خيلي كلي را به خود و ديگران نسبت مي دهيد. مثلاً: « من دوست داشتني نيستم » يا « او بي لياقت است ».برچسب زدن شکل حاد تفکر همه یا هیچ چیز است. به جای اینکه بگویید« اشتباه کردم ». به خود برچسب منفی می زنید:« من بازنده هستم ». 


5- دست كم گرفتن جنبه هاي مثبت

مدعي هستيد كه دستاوردهاي مثبت شما يا ديگران ناچيز و جزئي هستند.

افرادی که دارای این نوع تفکر غیر منطقی هستند، توجه زیاد و با ارزشی به جنبه ها ی مثبت زندگی خود ندارند و همیشه  نکات مثبت را برای خود بی اهمیت جلوه می دهند. با بی ارزش شمردن تجربه های مثبت، اصرار بر مهم نبودن آنها دارند. کارهای خوب خود را بی اهمیت می خوانند، معتقدند که هر کسی می تواند این کار را انجام دهد. بی توجهی به امر مثبت شادی زندگی را می گیرد و شما را به احساس ناشایسته بودن سوق می دهد.


6- فيلتر منفي

تقريباً منحصراً بر جنبه هاي منفي متمركز مي شويد و به ندرت به جنبه هاي مثبت توجه مي كنيد .مثلاً: « اگر نگاهي بياندازيد متوجه مي شويد چه تعداد آدم هايي هستند كه مرا دوست ندارند ».افرادی که دارای این نوع افکار هستند تحت تأثیر یک حادثه منفی همه واقعیت  را تار می بینند. به جزیی از یک حادثه منفی توجه می کنند و بقیه را فراموش می کنند.عدم توانایی در دیدن بخش های مهمتر این حوادث ، عاملی است که ذهن ما را درگیر می کند.شبیه چکیدن یک قطره جوهر که بشکه آبی را کدر می کند.


7- تعميم افراطي

صرفاً براساس يك رويداد خاص ، يك الگوي كلي (فراگير) منفي را استنباط مي كنيد. مثلاً « اين اتفاق هميشه براي من پيش مي آيد، انگار من خيلي جاها شكست مي خورم ». افرادی که  این نوع خطا را در افکار دارند حقایق زندگی را پررنگ تر از مقدار واقعی آن می بینند. شدت و مقدار واقعی خیلی کمتر از مقدار و شدتی است که در ذهن فرد قرار دارد. فردی که دچار این خطای شناختی است،هر حادثه منفی و از جمله یک ناکامی شغلی را شکستی تمام عیار و تمام نشدنی تلقی می کند و آن را با کلماتی چون هرگز و همیشه توصیف می کند.


8- تفكر دو قطبي

آدم ها يا اتفاق ها را به صورت همه يا هيچ مي بيند. مثلاً  « همه مرا كنار گذاشته اند ».در این نوع افکار قانون همه یا هیچ حاکم است . فرد یک رفتار، فکر، موفقیت،پدیده یا موضوع را کلاً سفید یا سیاه می بیند. هر چیز کمتر از کامل ، شکست بی چون و چراست. عدم قناعت به مقدار و یا بخشی از یک کار ، یک فعالیت و یا یک امتیاز ،آنها را از مزایای آن امر محروم می کند.به طور مثال عده ای این نوع تفکر را دارند که یا باید فلان ماشین را داشته باشند یا اصلاً هیچ ماشینی را نمی خواهند.این نوع تفکر در بسیاری از قسمت های زندگی دیده می شود. در مثالی دیگر مدرس دانشگاه بیان می دارد که اگر این تعداد دانشجو بود و با این شرایط به طور مثال من این درس را خواهم داد.

9- بايدها

رويدادها برمبناي اين كه چطور بايد مي بودند تفسير مي كنيد و نه بر مبناي اين كه واقعاً چطور هستند. مثلاً «بايد خوب عمل كنم، و اگر خوب عمل نكنم يعني شكست خورده ام». انتظار دارید که اوضاع آن طور باشد که شما می خواهید و انتظار دارید .همیشه این انتظار محقق نمی شود و یا با درصد کمتری محقق می شود. به طور مثال نوازنده بسیار خوبی پس از نواختن یک قطعه دشوار پیانو با خود گفت:«نباید اینهمه اشتباه می کردم». آنقدر تحت تأثیر این عبارت قرار گرفت که چند روز متوالی حال و روز بدی داشت. انواع و اقسام کلماتی که باید را به شکلی تداعی می کنند، همین روحیه را ایجاد می نمایند.همین باورها، اگر متوجه سایرین و یا جهان به طور کلی شود منجر به خشم و دلسردی می گردد «نباید این قدر سمج باشد».خیلی ها می خواهند با «باید» ها و «نباید»ها به خود انگیزه بدهند؛«نباید آن شیرینی را بخورم». این نوع فکر اغلب بی تأثیر است زیرا«باید» ها  تولید بی انگیزگی می کنند و اشخاص تشویق می شوند که درست برعکس آن را انجام دهند.

10- شخصي سازي

به خاطر اتفاقات ناخوشايند منفي ، تقصير زيادي را به صورت غير منصفانه به خود نسبت مي دهيد و به اين موضوع توجه نمي كنيد كه ديگران باعث اتفاقات خاص مي شوند. مثلاً «ازدواجم به بن بست رسيد، چون من شكست خوردم».

11- مقصر دانستن

فرد ديگر ي را منبع اصلي احساسات منفي تان مي دانيد و مسئوليت تغيير خودتان را نمي پذيريد. مثلاً «تقصير اوست كه من الآن اين گونه احساس مي كنم» يا «تمام مشكلات من تقصير والدينم است».

12- مقايسه هاي غيرمنصفانه

اتفاق ها را براساس استانداردهايي تفسير مي كنيد كه واقع بينانه نيستند.

به اين ترتيب كه به افرادي توجه مي كنيد كه بهتر از شما عمل مي كنند و در نتيجه خودتان را در مقايسه با ديگران حقير و پست مي بينيد. مثلاً: «او در مقايسه با من موفق تر است» يا «ديگران بهتر از من امتحان دادند».

13- هميشه پشيمان بودن

تمركز و اشتغال ذهني با اين كه من مي توانستم بهتر از اين ها عمل كنم به جاي توجه به اين كه من الآن چه كارهايي را مي توانم بهتر انجام بدهم.

مثلاً: «اگر تلا ش كرده بودم مي توانستم شغل بهتري داشته باشم» يا «نبايد اين حرف را مي زدم».

14- چه مي شود اگر؟

يك سلسه سؤالات مي پرسيد كه همه به اين صورت هستند كه «چه مي شود اگر، اتفاق خاصي بيافتد؟» و البتّه شما هرگز از پاسخي كه به خود مي دهيد راضي نيستيد. مثلاً: «درست ، ولي اگر مضطرب شوم چه؟» يا «اگر نتوانم درست نفس بكشم چه؟».

15- استدلال احساسی

اجازه مي دهيد كه احساساتتان ، تفسيرتان از واقعيت را هدايت كنند . مثلاً «احساس افسردگي مي كنم، و اين يعني ازدواجم به بن بست خورده است». افرادی که دارای استدلال احساسی هستند فکر می کنند که احساسات منفی ما لزوماً منعکس کننده واقعیت ها هستند. این نوع استدلال احساسی ما را از بسیاری واقعیت ها دور نگه می دارد . به طور مثال : « از سوار شدن در هواپیما وحشت دارم، چون پرواز با هواپیما بسیار خطرناک است» یا «احساس گناه می کنم پس باید آدم بدی باشم» یا «خشمگین هستم، پس معلوم می شود با من منصفانه برخورد نشده است» یا «چون احساس حقارت می کنم، معنایش این است که فرد درجه دومی هستم» یا «احساس نومیدی می کنم، پس حتماً باید نومید باشم».

16- ناتواني در عدم تأييد شواهد

همه مد ارك يا شواهد بر عليه افكار منفي تان را رد مي كنيد. مثلاً وقتي اين تفكّر را داريد كه «دوست داشتني نيستم» ، هر مدركي كه نشان بدهد آدم ها شما را دوست دارند را رد مي كنيد. در نتيجه افكارتان قابل رد كردن نيستند، يك مثال ديگر : «موضوع واقعاً اين نيست، مشكلات عميق تر از اين حرف ها هستند، دلايل و عوامل ديگري در كارند».

17- برخورد قضاوتي

خودتان، ديگران و اتّفاق ها را به جاي اين كه صرفاً فقط توصيف كنيد، بپذيريد يا درك كنيد، به صورت سياه و سفيد ارزيابي مي كنيد (خوب و بد يا برتر و حقير ). خودتان و ديگران را بر مبناي معيارهاي دلبخواه و سليقه اي قضاوت مي كنيد و به اين نتيجه مي رسيد كه خودتان يا ديگران كوتاهي كرده ايد. به قضاوت ديگران يا به قضاوت سختگيرانه از خودتان درباره خو يش بها مي دهيد . مثلاً «در دانشگاه خوب درس نخواندم» يا «اگر تنيس كار كنم، خوب از آب در نمي آيد» يا «ببين چقدر موفق است، من نيستم».

باید تلاش کنیم تا با اطلاع آگاهانه از خطاهای شناختی،افکار خود را از این خطاها رها کرده و در جهت بهبود روابط درون فردی و بین فردی خویش گامی مؤثر برداریم.


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






ارسال شده در تاریخ : یک شنبه 24 دی 1391برچسب:, :: 13:42 :: توسط : محسن شاکری نسب

درباره وبلاگ
محسن شاکری نسب# مشاور# رواندرمانگر# نوروتراپیست# مدرس دانشگاه# عضو سازمان نظام روانشناسی و مشاوره کشور# عضو انجمن روانشناسان ایران# مدرس کارگاههای توانمند سازی روانی اجتماعی# درمانگر اعتیاد# گروه درمانگر# انتخاب رشته کنکور# برنامه ریزی تحصیلی# بجنورد# خراسان شمالی
آخرین مطالب
نويسندگان
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان وبلاگ شخصی محسن شاکری نسبو آدرس mohsenshakerinasab.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.







نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 2
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 2
بازدید ماه : 97
بازدید کل : 7226
تعداد مطالب : 45
تعداد نظرات : 0
تعداد آنلاین : 1